جدول جو
جدول جو

معنی دهان سوز - جستجوی لغت در جدول جو

دهان سوز
(شورْ، رَ تَ / تِ)
دهن سوز. (یادداشت مؤلف). رجوع به دهن سوز شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جهانسوز
تصویر جهانسوز
(پسرانه)
فتنه و آشوب به پا کننده در جهان، بی اعتنا به جهان و هر چه در آن است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جهان سوز
تصویر جهان سوز
برپاکنندۀ فتنه در جهان، ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جهان سوم
تصویر جهان سوم
در علوم سیاسی منظور مجموع کشورهای درحال توسعه است، جهان اول شامل کشورهای بزرگ صنعتی غرب و جهان دوم شامل کشورهای بزرگ صنعتی کمونیست پیش از فروپاشی شوروی سابق بوده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جان سوز
تصویر جان سوز
آنکه یا آنچه جان را بسوزاند، سوزناک
فرهنگ فارسی عمید
(شَ بَ)
که دهان سوزاند به علت گرمی. که دهان را بسوزاند. سوزندۀ دهان. (یادداشت مؤلف).
- آش دهن سوز، آشی بس لذیذ که منتظرسرد شدن آن نشوند. آشی که از غایت خوش طعمی داغ و پف نکرده خورند. (یادداشت مؤلف).
- آش دهن سوزی نبودن، تعبیر مثلی، سخت مطلوب و مطبوع نبودن. (یادداشت مؤلف) :
بهر من بدتر از این روزی نیست
زندگی آش دهن سوزی نیست.
پژمان بختیاری
لغت نامه دهخدا
(دَ شِکَ تَ / تِ)
سوزندۀ دانه. که دانه سوزد. که بسوزاند دانه را و نابود کند:
تا تو درین مزرعۀ دانه سوز
تشنه و بی آب چه آری بروز.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(تَ تَ / تِ)
زبان گز
لغت نامه دهخدا
(دِ گِ رِ)
درمان سوزنده. سوزندۀ درمان. درمان ناپذیر:
عاشق آشفته فرمان چون برد
درد درمان سوز درمان چون برد.
عطار
لغت نامه دهخدا
(رَ دی دَ / دِ)
دشمن سوزنده. سوزندۀ خصم:
او به دندان و چنگ دشمن سوز
بازوی آهنین من شب و روز.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(سُز)
رقاصه. زن دوستدار رقص. زنی که رقاصی پیشه دارد
لغت نامه دهخدا
تصویری از جان سوز
تصویر جان سوز
سوزناک
فرهنگ لغت هوشیار
تحمل گداز، توان فرسا، طاقت سوز، طاقت فرسا
فرهنگ واژه مترادف متضاد